ابتدا فکر می کردم که پدربزرگ در پایان آن خواهد مرد، اما برعکس شد: او دختر بیچاره را لعنت کرد و یک سطل اسپرم را نیز در بیدمشک ریخت. البته تقریباً تمام کارهایی که دختر به تنهایی انجام می داد، اما پدربزرگ نیز در بالای آن قرار داشت: در آن سن، بسیاری از آنها اصلاً نمی توانند کار سختی را تحمل کنند. دختر به طرز شگفت انگیزی می مکد: بدون مشکل کل خروس را می بلعد، من خودم او را لعنت می کردم!
این خانم نه تنها تنبل است، بلکه الاغ بزرگی هم دارد. من کاملا می توانم درک کنم که چرا آن مرد اینقدر مشتاق بود که او را در مقعد بگذارد! چگونه می توان در برابر وسوسه لعنت به چنین الاغ چاقی امدادی مقاومت کرد. اما سینه های زرق و برق دار نادیده گرفته شده، من شخصا قطعاً بین آنها کار خواهم کرد.
اتو سونوکن